فرهنگ سه نقطه
سلام چه خبر -وبی متفاوت ومتنوع و بروز
تاریخ : 7 / 8 / 1390
نویسنده : سروش

فرهنگ سه نقطه یعنی‌ جمله ات را تمام نکنی‌. یعنی‌ بجای انتخاب و بکارگیری صفت و سخن، با سه نقطۀ معلق در هوا مخاطبت را در خماری بگذاری و بروی

فرهنگ سه نقطه یعنی‌ حرفت را بطور کامل نزنی‌ و نزدنِ حرفت را بعنوان سبک و سیاق و سیاست به خودت و بدیگران بفروشی

فرهنگ سه نقطه یعنی‌ ترک میدان. یعنی‌ پر نکردن فضایی که وعده اشغالش را داده بودی. یعنی‌ شانه خالی‌ کردن از زیرِ وزنِ حضور خودت و واگذاشتن آن بدیگرانی که برای بار کشی‌ داوطلب نشده بودند

فرهنگ سه نقطه نه منحصر به سه نقطه است و نه محدود به فنِ نگارش

همین استفاده رایج و وافر از استعاره و ایهام و کنایه، که اینقدر مرشد و پیرو دارد، که در طول تاریخ استبداد زده مان اهل قلم و قدم را قادر به ابراز وجود کرده، و امروز انگار بخشی از سرشت و خو مان شده نوعی سه‌ نقطه است، چرا که بجای روشن کردن بحث و صاف کردن مسیرِ استدلال، خواننده را به کشف رمز وامیدارد

سه نقطه به معنی‌ سکوت نیست، که واژه را در پیلۀ پیچیدگی‌ تنیدن است زمانی‌ که چشم‌ها و گوش‌های اطرافیان، مشتاق و مستعد فراگیری است

فرهنگ سه نقطه پیچاندن خودی و غیر خودی است، اولی‌ به رسم مزاح و دومی‌ به سبک استهزا

فرهنگ سه نقطه "دو پهلو حرف زدن"، و "با زبان بی‌ زبانی‌ گفتن" است – چه در کردار یا گفتار ، چه با دوست یا دشمن ، چه در فضای امن یا نا امن

فرهنگ سه نقطه نهادینه کردن "خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل" و "عاقلان دانند" است. و سپس "از ظن خود" یاری طرف را سنجیدن. یعنی‌ شفاف نبودن اما متوقع بودن است

Share
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
موضوعات مرتبط: ادبیات , ,
برچسب‌ها: فرهنگ سه نقطه ,
تاریخ : 5 / 8 / 1390
نویسنده : سروش

نوشته زير نامه‌اي است كه مرحوم ميرزا محمد الويري به مرحوم احمدخان اميرحسيني سيف الممالك فرمانده فوج قاهر خلج رقمي داشته كه شروع تا خاتمه نامه تمام از حروف بي‌نقطه الفبا انتخاب و در نوع خود از شاهكارهاي ادب زبان پارسي به شمار مي‌آيد.
انگيزه نامه و موضوع آن قلت درآمد و كثرت عائله و تنگي معيشت بوده است.
بسمه تعالي
سر سلسله امرا را كردگار احد، امر و عمر سرمد دهاد. دعاگو محمد ساوه‌اي در كلك و مداد ساحرم و در علم و سواد ماهر. ملك الملوك كلامم و معلم مسائل حلال و حرام. در كل ممالك محروسه اسم و رسم دارم. در هر علم معلم و در هر اصل موسسم. در كلك عماد دومم در عالم، در علم و حكم مسلم كل امم سرسلسله اهل كمالم اما كو طالع كامكار و كو مرد كرم؟
دل‌مرده آلام دهرم. كوه كوه دردها در دل دارم. مدام در دام وام، و علي الدوام در ورطه آلام دهرم هر سحر و مساء در واهمه و وسواس كه مداح كه گردم و كرا واسطه كار آرم كه مهامم را اصلاح دهد و دو سه ماهم آسوده دارد.
مكرر داد كمال دادم و در هر مورد مدح معركه‌ها كردم. همه گوهر همه در، همه لاله همه گل، همه عطار روح همه سرور دل، اما لال را مكالمه و كررا سامعه و كور را مطالعه آمد. همه را طلا سوده در محك ادراك آورده احساس مس كردم و لامساس گو آمدم. اما علامه دهرم، ملولم و محسود و عوام كالحمار محمود و مسرور... لااله‌الاالله وحده وحده دلا در گله مسدود دار در همه حال كه كارهاي همه عكس مدعا آمد علاوه همه دردها و سرآمد كل معركه‌ها عروس مهر در آرامگاه حمل در آمد.
عالم و عام لام و كرام، صالح و طالح، صادر و وارد، كودك و سالدار، گدا و مالدار، همه در اصلاح اهل و اولاد و هر كس هر هوس در معامله و سودا دارد آماده و اطعمه و هر سماط گرد آورده، حلوا و كاك، سركه و ساك، كره و عسل، سمك و حمل، گرمك و كاهو، دلمه و كوكو، امرود و آلو، الي كلم كدو، همه در راه، مكر دعاگو كه در كل محرومم و در حكم كالمعدوم.
اگر موهوم و معلول معدل سه صاع و دو درم ارده گردد حامد و مسرورم. مگر كرم سر كار اعلي كه سرالولد و سرالوالد در او طلوع كرده و دادرس آمده، دردها دوا، وام‌ها ادا و كام‌ها روا گردد.
له طول عمر كطول المطر
سواء له الدرهم، و له المدر
دهد مرد را كام دل كردگار
همه عمر آسوده و كامكار
دل آرا همه كار و كردار او
ملك در سما مادح كار او
طَوَّل اللهُ عمرَه و دمَّره حاسدَه، هلَك اعدائَه، اعطاه ماله، اصلح احوالَه و اَسعَد اولادَه مادام السماء

Share
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
موضوعات مرتبط: ادبیات , ,
برچسب‌ها: نامه بدون نقطه ,
تاریخ : 3 / 8 / 1390
نویسنده : سروش

راستی چرا دروغ میگوییم .آیا میشود بدون دروغ گفتن ، زندگی كرد ؟

من این موضوع را كمی تحقیق كردم و در دانشگاه در چندین كلاس، از دانشجویان سوال كردم كه آیا بدون دروغ میتوان زندگی كرد ؟ با كمال تاسف همۀ آنها گفتند كه امكان پذیر نیست . تحقیق را گسترش دادم و از چند دانشجوی دیگر كه آشنا و فامیل بودند؛ در آلمان و بعضی در كانادا تحصیل میكردند سوال كردم ؛ نظر آنها این بود كه در این كشورها به دروغ گفتن كمتر نیاز پیدا میكنی .

با مقایسۀ پاسخ دانشجویان داخل و خارج ؛ معلوم میشود كه دروغ معلول شرایط اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی است ، بعبارت ساده تر، دروغ یك امر علت و معلولی است یعنی اگر عواملی كه باعث دروغ گفتن میشوند از بین بروند به تبع آنها دروغگوئی نیز فراموش خواهد شد .

دروغگوئی در اسلام و سایر ادیان ؛ گناه كبیره محسوب میشود و در بین كلیۀ فرهنگ ها مذموم میباشد . روحانیون ادیان مختلف و اخلاقیون؛ مردم را به راستگوئی دعوت میكنند ولی تا زمانیكه عوامل دروغگوئی پابرجاست ؛ موعظه ها نیز كار ساز نخواهند بود .

پس اگر علاقه داریم دروغ گفتن در جامعه كاهش یابد و حتی فراموش شود باید علت ها را نابود كرد.
برای روشن شدن مسئله ؛ موضوع را بیشتر باز میكنم و از جامعۀ كوچك ، شروع و به ترتیب پیش میروم :

اگر قرار است بین زن و شوهر دروغی در كار نباشد ، بایستی روابط بین آنها ساده ؛ صمیمی و شفاف باشد . زمانی این امر امكان پذیر است كه ازدواج بر اساس شناخت ؛ علاقه و با اهداف متعالی صورت گیرد .

اگر قراراست كودك در خانه دروغ نگوید ، او را به خاطر اشتباهاتش نباید تحقیر و تنبیه كرد و لازم است به خواسته های او جواب خوب و مناسب داد و در صورت عدم امكان برآورد خواست او؛ موانع را باید كاملا روشن و قاطع اعلام كرد تا هم بچه سیاست مشخص خانواده را برای همیشه بفهمد و هم با دروغ آشنا نشود .

اگر قراراست دانش آموز در مدرسه دروغ نگوید ، معلمین ،مدیران ؛ برنامه ریزان آموزش و پرورش وظیفۀ سنگینی خواهند داشت كه باید تمام عواملی كه باعث دروغ گفتن دانش آموز خواهد شد، متوجه شوند و پیشاپیش آنها را برطرف نمایند تا علتی باقی نماند كه دانش آموز، نیازی به دروغ گفتن داشته باشد. به عبارت دیگر دانش آموز باید در كلاس از هر نظر احساس امنیت كند. برای رسیدن به این هدف، متفكرین باذوق نظام آموزشی كشور می توانند با تدابیر لازم ، سیستم آموزشی را چنان متحول كنند كه جامعه معصوم آموزش و پرورش بجای دروغ؛ خشونت، پژمردگی؛ افسردگی و رقابت های خسته كنندۀ بی حاصل ؛ به جامعۀ شاداب ؛ صالح ؛ با نشاط ؛ متفكر؛ مبتكر و اهل مشاركت و تعامل بدل شوند .

پس برای اینكه دانش آموز دروغ نگوید ؛ ماباید چقدر تلاش كنیم تا علل شناخته شده و نشده را كشف كرده و راه حل مناسبی برای آنها ارائه دهیم و اعمال نماییم تا یك معلول بزرگ( دروغ ) كه ننگ جامعۀ شریف آموزش و پرورش كشور است ، نابود شود .

اگر قراراست در جامعۀ بزرگ ما؛ ایران ؛ كسی دروغ نگوید :

طبیعی ترین و عملی ترین راه همان است كه انسان مراحل تربیتی خانه و مدرسه را بدون اینكه عوامل دروغگوئی برایش تحمیل شود با راستگوئی سپری كند تا صداقت جزو فرهنگ عمومی شود و در غیر این صورت با نصحیت و موعظه ، انتظار راستگوئی در جامعه، خیالی بیش نیست .

در پایان ضمن تاكید برمراعات صداقت و شفقت در خانه و مدرسه ، برای ما فرض است كه از دروغ بپرهیزیم و بقول تولستوی " دروغ گفتن یعنی گذشتن از تمام فضایل انسانی " در دروغ گویی آدم احساس ضعف و حقار ت میكند و در راستگوئی ضمن اینكه احساس قدرت ، شجاعت ،امنیت و شخصیت میكند حتی در جامعه ای كه دروغ در آنجا بیشتر شایع است ، راستگویان در پیش مردم ، محترم تر ؛ معتبرتر ودر كارشان موفق تر هستند .

 اگر همت گماریم تا عواملی كه سبب دروغگوئی میشوند، برطرف گردند، جامعه انسانی و سالم خواهیم داشت و  در این راه ، وظیفۀ فرهنگیان ، سیاستمداران ؛ حقوقدانان، جامعه شناسان و هنرمندان از دیگران سنگین تر است .

Share
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
موضوعات مرتبط: ادبیات , روانشناسی , ,
برچسب‌ها: آیا میشود بدون دروغ گفتن , زندگی كرد ؟ ,
تاریخ : 3 / 8 / 1390
نویسنده : سروش
سلام چه خبر

کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت. یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.

بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود. مرغ و خروس ها می دانستند که باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.

یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد. جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.

مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند بپرد. اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد. اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.

بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت. تو همانی که می اندیشی، هرگاه به این اندیشیدی که تو یک عقابی به دنبال رویا هایت برو و به یاوه های مرغ و خروسهای اطرافت فکر نکن

Share
|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
موضوعات مرتبط: ادبیات , ,
برچسب‌ها: جوجه عقاب ,
تاریخ : 1 / 8 / 1390
نویسنده : سروش

این متن توهین به کسی نیست سیاسی هم نیست فقط بیانگر بیماری فرهنگی است .... فکر کنیم شاید این فکر کردن مقدمه تغییر باشد.
به امید آن روز

عزیزان نویسنده این مطالب شاید خود نیز دچار این مشکلات است. همه ما در رفتارمان مشکلاتی داریم. بپذیریم اگر شرایط کنونی ایران اینگونه است همه دلیلش مدیران و بالا سری های ما نیستند و نقش اصلی را خودمان در این جایگاه ایفا می کنیم.
قبول کنیم که هر ماجرایی از اتفاقی کوچک شروع میشود.همانگونه که آتش یک خرمن از یک جرقه کوچک
بیاییم تغییرات را از خودمان شروع کنیم تا این تغییرات کوچک خانواده و محله و جامعه مان تغییر یابد و اصلاح شود.
به دنبال اصلاح بالا دست ها هم نباشیم که بالا دست ها ازبی آگاهی و اصلاح نشدن تک تک ما ...استفاده میکنند.
اگر فرهنگ و طرز فکر جامعه اصلاح شود بالا دست ها هم راهی جز اصلاح یا تغییر نگرش و یا رفتار نخواهند داشت.

اما کارهایی که اگر انجام دهیم میتوانیم تغییر را شروع کنیم.
اول : : دین و مذهب راهی برای نزدیکی به خدا ست نه ابزاری برای کسب و کار
دوم : قبل از پرتاب فحش به بیرون ، دهانمان را ببندیم و تا بیست بشمریم.بخصوص وقتی توی خیابان و جلوی دیگران هستیم.
چهارم : هر فرد ایرانی تعهد کند که هر ماه یک کتاب تازه بخواند … حتی خلاصه مبانی لوله کشی عمومی!
پنجم : هنگام رانندگی به جای توجه به فاصله ی خالی بین شلوار و جوراب دختری در آن طرف خیابان , به رعایت فاصله با خودروی جلو توجه کنیم .
ششم : اگر کارمند اداره ای هستیم باور داشته باشیم که فقط کارمند یا مسوول هستیم نه اینکه پست مان محلی برای سوء استفاده های شخصی و فامیلی و گروهی
هفتم : بفهمیم که زرنگی ضایع کردن حق دیگران نیست بلکه با رعایت حقوق دیگران رسیدن به حقوق خودمان است .
هشتم : بفهمیم که اگر صاحب یک بوتیک هستیم شغل ما بوتیک دار است یا اگر راننده تاکسی هستیم شغل ما راننده است .
نهم : برای گرم نگه داشتن یک جمع صمیمی دوستانه راههای دیگری هم برای شادی و خندیدن به جز تمسخر و غیبت و تهمت زدن به دیگران وجود دارد
دهم : مردها تمرین کنند که رد عبور زنی را با نگاه شخم نزنند و زنان تمرین کنند که جواب سلام مردان را با خونسردی و لبخند بدهند چون به معنای … نیست.
یازدهم : شبی یک ساعت به عملکرد آنروزمان بیاندیشیم .
دوازدهم : موسیقی خودرو برای شنیدن سرنشینان آن است قرار نیست که تمام عابرین خیابان اهنگ خودروی مان را بشنوند.
سیزدهم: به نمایشگاه کتاب اگر می رویم برای (کتاب) برویم.به خیابان فرشته می رویم برای (عبور) از خیابان فرشته باشد.و در کل به هر قبرستانی می رویم برای خاطر (همان قبرستان) باشد.
چهاردهم : این آخری از همه سختتر است و اینکه دروغ نگوییم . همانطور که فکر می کنیم عمل کنیم . فراموش نکنیم ریا که اکنون عادت و عرف جامعه شده است درواقع یک بیماری اجتماعی است.
بپذیریم برای اینکه ایران خوب شود باید بهترین باشیم.
رانندگی مان بیشتر رو کم کنی است تا رسیدن به مقصد ... وای بر ما

رعایت نوبت در صف به معنی بی عرضه بودن است. وای بر ما

برخورد و نگرش مان نسبت به جنس مخالف ،نگاه تسخیری است . اگر تسخیر نکنیم یعنی مغلوب شده ایم!!!!وای بر ما

در برخی مناطق کشورمان برای حفظ خواهر و ناموس او را میکشیم تا حفظ شود... وای بر ما
هنگام حرف همه ما اهل سیاستیم و در صحنه عمل همه ما بی تقصیر و بی ربط... وای بر ما

ادعای اخلاق داریم و بلوتوث های ...در مکان های شلوغ میفرستیم تا ...شکار'کنیم... وای بر ما

ادعای نجیبترین انسانهای روی زمین را داریم و دلمان برای سر در اوردن و افشای اسرار زندگی خصوصی افراد ضعف میرود... وای بر ما

اگر در خودرو نشسته ایم و پوست میوه را توی خیابان نریزیم احمق خطابمان میکنند... وای بر ما
اگر تصادف مختصری اتفاق بیفتد و کسی هم مصدوم نشده باشد با جدال و نزاع یکی را مجروح میکنیم در این حالت استفاده از چاقو رایج است ،... وای بر ما

اگر دو نفر در حال نزاع و کشتن همدیگر در خیابان هستند ان را به عنوان یک موقعیت عالی برای فیلم گرفتن میدانیم.(به جای کشاندن پای پلیس مسوولیت شناس به صحنه و جلوگیری از قتل... در این مورد چیزای دیگری هم میشود گفت که گفتن آن جرات میخواهد) ... وای بر ما

در جایی که نوشتن دو خط نامه میتواند مشکل مان را حل کند حاضریم 2 ساعت حرف بزنیم و وقت طرف مقابل را بگیریم و اخر سر هم فایده نداشته باشد... وای بر ما

یکی از زیباترین نژاد های دنیا هستیم اما: بیشترین عمل زیبایی, بیشترین مصرف مواد ارایشی ,بیشترین سفر خارجی برای ... ,بیشترین سماجت در تقلید مد لباس,بیشترین افسردگی ,بیشترین مصرف داروهای پوستی بیشترین امار طلاق واقعی و عاطفی, زشت ترین سیمای شهری,, بدترین و بیشترین و .... در نیا را داریم... وای بر ما

انجام تعهد ,پرهیز از دروغ,تهمت,احترام حقوق دیگران ,ازمهمترین دستورات دین رسمی کشور است واین امور از بی اهمیت ترین اخلاقیات جامعه. و غالب افرادی که خود را پایبند به ...معرفی میکنند بی تعهدترین افرادند ، ... وای بر ما

هرچه بیشتر به مقدساتمان و عزیزانمان قسم میخوریم دروغگوترین هستیم... وای بر ما
خدا نکند چیزی در جامعه مان بورس شود همه بدون تفکر دنبال ان میرویم یه روز ریختن به خیابان ها یه روز رفتن به خارج و یه روز مهاجرت فلان کشور و شاید روز دیگر برگشتن به کشور. ... وای بر ما
بدرفتارین جوامع در پاتایای تایلند و آنتالیای ترکیه هستیم... وای بر ما

از عدم رعایت نظافت شخصیتان ،... وای بر ما

ازگفتن و شنیدن جوکهای قومیتی لذت میبریم... وای بر ما

پول نداریم نان بخوریم و ماشین گران قیمت قسطی میخریم تا پز دهیم. ... وای بر ما


...از کجا بگویم ...از چه بگویم... که حالم بد است ، خیلی هم بد است... ... وای بر ما

تصمیم خود را بگیریم و تغییر را شروع کنیم. ... وای بر ما

Share
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: ادبیات , ,
برچسب‌ها: تغییر را از خود شروع کنیم ,
تاریخ : 30 / 7 / 1390
نویسنده : سروش

قسمت هایی از کتاب رهایی از دانستگی، نوشته کریشنا مورتی

سلام چه خبر

*ذهنی که تحت فشار گذشته قرار دارد، ذهنی اندوهگین است.

*هنگامی که ذهن انباشته از تصورات مربوط به گذشته است و حال را تحت شعاع قرار می دهد، هیچ حساسیتی وجود ندارد. پس ذهن دیگر نه سریع است و نه انعطاف پذیر و نه هشیار.

*اگر انسان به تشویش خو بگیرد، معنایش این است که ذهنش سنگ شده، درست مانند کسی که آنقدر به زیبایی اطراف خود خو گرفته و عادت کرده که دیگر به آن کوچکترین توجهی نمی کند. در نتیجه انسان بی تفاوت، خشن و سنگ دل و ذهنش سنگ تر و کرختر شده است.

*برای درک یک حقیقت، باید به آن نگاه کنیم. نه اینکه از آن بگریزیم. اکثر ما از زندگی کردن به اندازه ی مردن وحشت داریم، ما از اقوام، از عقیده عمومی، از دست دادن شغل، از عدم امنیت و صدها چیز دیگر هراسانیم.

حقیقت ساده این است که ما می ترسیم، نه اینکه از این یا از آن می ترسیم. حالا چرا ما قادر نیستیم با این حقیقت روبرو شویم؟..................

Share
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
موضوعات مرتبط: ادبیات , ,
برچسب‌ها: کتاب رهایی از دانستگی/ کریشنامورتی ,
تاریخ : 28 / 7 / 1390
نویسنده : سروش

پدر گفت حقوق من در یک ساعت بیست دلار است.” پسرک سرش را پایین انداخت و گفت:”پس لطفا ده دلار به امانت به من بدهید.” پدر عصبانی شد و گفت:حتما بازهم می‌خواهی اسباب بازی بخری. من هر روز بسختی کار می کنم، اما تو فقط به خودت فکر می کنی، برو و بخواب!” پسرک جواب نداد و به اتاق خود برگشت.

پدر نشست. چند دقیقه دیگر آرامش پیدا کرد. متوجه شد رفتار خشن با پسرش ممکن است پسرک واقعا چیزی لازم دارد. پدر وارد اتاق پسرش شد و با صدای ملایم پرسید: “عزیزم ؟ خواب هستی؟” پسرک جواب داد:” نه بابا.” پدر گفت:” ببخشید، عزیزم، نباید عصبانی می شدم. این ده دلار را به تو می دهم تا آنچه می خواهی بخری.

پسرک تشکر کرد و هیجان زد و ده دلار را گرفت و از پشت متکای خود چند اسکناس دیگر بیرون آورد. پدر پولها را دید و گفت:”تو که پول داری، چرا بازهم از من گرفتی؟” و بازهم ناراحت شد.

پسر بی توجه به حرف‌های پدر، با خوشحالی گفت: الان من بیست دلار دارم. می‌توانم یک ساعت کار شما را بخرم. لطفا فردا زودتر به خانه برگردید تا شام را باهم بخوریم. مدتهاست که ما در کنار هم نبوده‌ایم.

پدر دیگر سخنی نگفت و کودک را در بغل گرفت.

Share
|
امتیاز مطلب : 36
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
موضوعات مرتبط: ادبیات , ,
برچسب‌ها: پول همه‌چیز ه؟؟ ,
تاریخ : 25 / 7 / 1390
نویسنده : سروش

 

When the egg breaks by an external power, a life endsوقتی تخم مرغ به وسیله یک نیرو از خارج می­شکند، یک زندگی به پایان می­رسد.
 
   

 

When the egg breaks by an internal power, a life begins
وقتی تخم مرغ به وسیله یک نیروئی از داخل می­شکند، یک زندگی آغاز می­شود

 Great changes always begin with that internalpower
تغییرات بزرگ همیشه از داخل آغاز می شود

Share
|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
موضوعات مرتبط: ادبیات , حکمتها , ,
برچسب‌ها: جملات حکیمانه ,
تاریخ : 19 / 7 / 1390
نویسنده : سروش


دختر کوچولوی صاحبخانه از آقای " کی" پرسید : اگر کوسه ها آدم بودند، با ماهی های کوچولو مهربانتر میشدند؟

آقای کی گفت : البته ! اگر کوسه ها آدم بودند، توی دریا برای ماهیها جعبه های محکمی میساختند، همه جور خوراکی توی آن میگذاشتند، مواظب بودند که همیشه پر آب باشد.

هوای بهداشت ماهی های کوچولورا هم داشتند. برای آنکه هیچوقت دل ماهی کوچولو نگیرد، گاهگاه مهمانی های بزرگ بر پا میکردند، چون که گوشت ماهی شاد از ماهی دلگیر لذیذتر است !

برای ماهی ها مدرسه میساختند وبه آنها یاد میدادند که چه جوری به طرف دهان کوسه شنا کنند درس اصلی ماهیها اخلاق بود به آنها می قبولاندند که زیبا ترین و باشکوه ترین کار برای یک ماهی این است که خودش را در نهایت خوشوقتی تقدیم یک کوسه کند به ماهی کوچولو یاد میدادند که چطور به کوسه ها معتقد باشند و چه جوری خود را برای یک آینده زیبا مهیا کنند آینده یی که فقط از راه اطاعت به دست میآیید

اگر کوسه ها ادم بودند در قلمروشان البته هنر هم وجود داشت: از دندان کوسه تصاویر زیبا و رنگارنگی می کشیدند، ته دریا نمایشنامه به روی صحنه میآوردند که در آن ماهی کوچولو های قهرمان شاد و شنگول به دهان کوسه ها شیرجه میرفتند. همراه نمایش، آهنگهای مسحور کننده یی هم مینواختند که بی اختیار ماهیهای کوچولو را به طرف دهان کوسه ها میکشاند در آنجا بی تردید مذهب و دینی هم وجود داشت که به ماهیها می آموخت "زندگی واقعی" در شکم کوسه ها آغاز میشود .

از برتولت برشت

Share
|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
موضوعات مرتبط: ادبیات , ,
برچسب‌ها: کوسه ها و ماهیها ,
تاریخ : 18 / 7 / 1390
نویسنده : سروش

فریدون مشیری در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. جد پدری او به دلیل مأموریت اداری به همدان منتقل شده بود، و پدرش ابراهیم مشیری افشار در سال ۱۲۷۵ شمسی در همدان متولد شد، و در ایام جوانی به تهران آمد و از سال ۱۲۹۸ در وزارت پست مشغول خدمت گردید.
فریدون مشیری سالهای اول و دوم تحصیلات ابتدایی را در تهران انجام داد و سپس به علت مأموریت اداری پدرش به مشهدرفت و بعد از چند سال دوباره به تهران بازگشت و سه سال اول دبیرستان را در دارالفنون گذراند و آنگاه به دبیرستان ادیب رفت. به گفتهٔ خودش:
«در سال ۱۳۲۰ که ایران دچار آشفتگی‌هایی بود و نیروهای متفقین از شمال و جنوب به کشور حمله کرده و در ایران بودند ما دوباره به تهران آمدیم و من به ادامه تحصیل مشغول شدم. دبیرستان و بعد به دانشگاه رفتم. با اینکه در همه دوران کودکی... از استخدام در ادارات و زندگی کارمندی پرهیز داشتم ولی... در سن ۱۸ سالگی در وزارت پست و تلگراف مشغول به کار شدم و این کار ۳۳ سال ادامه یافت.»


یکی از زیبا ترین اشعار فریدون مشیری

از دل و دیده ، گرامی تر هم
آیا هست ؟
- دست ،
آری ، ز دل و دیده گرامی تر :
دست !
زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان ،
بی گمان دست گرانقدرتر است .
هر چه حاصل کنی از دنیا ،
دستاورد است !
هر چه اسباب جهان باشد ، در روی زمین ،
دست دارد همه را زیر نگین !
سلطنت را که شنیده ست چنین ؟!
شرف دست همین بس که نوشتن با اوست !
خوشترین مایه دلبستگی من با اوست .
در فروبسته ترین دشواری ،
در گرانبارترین نومیدی ،
بارها بر سرخود ، بانگ زدم :
- هیچت ار نیست مخور خون جگر ،
دست که هست !
بیستون را یاد آر ،
دست هایت را بسپار به کار ،
کوه را چون پَر کاه از سر راهت بردار !
وه چه نیروی شگفت انگیزی است ،
دست هایی که به هم پیوسته است !
به یقین ، هر که به هر جای ، در آید از پای
دست هایش بسته است !
دست در دست کسی ،
یعنی : پیوند دو جان !
دست در دست کسی
یعنی : پیمان دو عشق !
دست در دست کسی داری اگر ،
دانی ، دست ،
چه سخن ها که بیان می کند از دوست به دوست ؛
لحظه ای چند که از دست طبیب ،
گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد ؛
نوشداروی شفا بخش تر از داروی اوست !
چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دستٰ
پرچم شادی و شوق است که افراشته ای !
لشکر غم خورد از پرچم دست تو شکست !
دست ، گنجینه مهر و هنر است :
خواه بر پرده ساز ،
خواه در گردن دوست ،
خواه بر چهره نقش ،
خواه بر دنده چرخ ،
خواه بر دسته داس ،
خواه در یاری نابینایی ،
خواه در ساختن فردایی !
آنچه آتش به دلم می زند ، اینک ، هر دم
سرنوشت بشرست ،
داده با تلخی غم های دگر دست به هم !
بار این درد و دریغ است که ما
تیرهامان به هدف نیک رسیده است ، ولی
دست هامان ، نرسیده است به هم !

فریدون مشیری

Share
|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
موضوعات مرتبط: ادبیات , ,
برچسب‌ها: یکی از زیبا ترین اشعار فریدون مشیری ,
آخرین مطالب

/
هر چیز که دیدم همه بگذاشتنی بود جزیادتوای دوست که ان داشتنی بود. با سلام: قول بده که هرگز با من موافق نباشی، حداقلش این که کاملا یا فی البداهه موافق نباشی. قول بده که همیشه دنبال موضوعی برای مخالفت در این وب خواهی گشت، دنبال استثناهایی برای چیزهایی که من گذاشته ام و مطالبی که به نظرت بی ربط و غلط می رسد. این طوری به من فرصت می دهی که ازت یاد بگیرم. من اگر پاسخی ندادم این طور تعبیر کن که موافق نظرت بودم.این وب مجالی است جهت روشنگری و پالایش. امیدوارم بزودی مرا کلیک کنی