بدون شرح/کاریکاتور/طنز
سلام چه خبر -وبی متفاوت ومتنوع و بروز
تاریخ : 20 / 7 / 1390
نویسنده : سروش

Share
|
امتیاز مطلب : 39
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
موضوعات مرتبط: طنز , کاریکاتور , ,
برچسب‌ها: بدون شرح/کاریکاتور/طنز ,
تاریخ : 20 / 7 / 1390
نویسنده : سروش
حدود چند ماه قبل CIA شروع به گزینش فرد مناسبی برای انجام کارهای تروریستی کرد. این کار بسیار محرمانه و در عین حال مشکل بود؛ به طوریکه تستهای بیشماری از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتی قبل از آنکه تصمیم به شرکت کردن در دوره ها بگیرند، چک شد.

 

پس از برسی موقعیت خانوادگی و آموزش ها و تستهای لازم، دو مرد و یک زن ازمیان تمام شرکت کنندگان مناسب این کار تشخیص داده شدند. در روز تست نهایی تنها یک نفر از میان آنها برای این پست انتخاب می گردید. در روز مقرر، مامور CIA یکی از شرکت کنندگان را به دری بزرگ نزدیک کرد و در حالیکه اسلحه ای را به او می داد گفت :

"- ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرایطی اطاعت می کنی، وارد این اتاق شو و همسرت را که بر روی صندلی نشسته است بکش!"
مرد نگاهی وحشت زده به او کرد و گفت :

 

" – حتما شوخی می کنید، من هرگز نمی توانم به همسرم شلیک کنم."
مامور CIA نگاهی کرد و گفت : " مسلما شما فرد مناسبی برای این کار نیستید."

بنا براین آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حالیکه اسحه ای را به او می دادند گفتند:

 

"- ما باید بدانیم که تو همه دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. همسرت درون اتاق نشسته است این اسلحه را بگیر و او بکش "
مرد دوم کمی بهت زده به آنها نگاه کرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. برای مدتی همه جا سکوت برقرار شد و پس از 5 دقیقه او با چشمانی اشک آلود از اتاق خارج شد و گفت:

" – من سعی کردم به او شلیک کنم، اما نتوانستم ماشه را بکشم و به همسرم شلیک کنم. حدس می زنم که من فرد مناسبی برای این کار نباشم،"
..
کارمند CIA پاسخ داد:
..
"- نه! همسرت را بردار و به خانه برو."
..
حالا تنها خانم شرکت کننده باقی مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند:
..
" – ما باید مطمئن باشیم که تو تمام دستورات ما را تحت هر شرایطی اطاعت می کنی. این تست نهایی است. داخل اتاق همسرت بر روی صندلی نشسته است .. این اسلحه را بگیر و او را بکش."
..
او اسلحه را گرفت و وارد اتاق شد. حتی قبل از آنگه در اتاق بسته شود آنها صدای شلیک 12 گلوله را یکی پس از دیگری شنیدند. بعد از آن سر و صدای وحشتناکی در اتاق راه افتاد، آنها صدای جیغ، کوبیده شدن به در و دیوار و ... را شنیدند. این سرو صداها برای چند دقیقه ای ادامه داشت. سپس همه جا ساکت شد و در اتاق خیلی آهسته باز شد و خانم مورد نظر را که کنار در ایستاده بود دیدند. او گفت:
..
"- شما باید می گفتید که گلوله ها مشقی است.
..
من مجبور شدم مرتیکه را آنقدر با صندلی بزنم تا بمیرد!!!

Share
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
موضوعات مرتبط: طنز , ,
برچسب‌ها: انتخاب فرد مناسب برای CIA ,
تاریخ : 18 / 7 / 1390
نویسنده : سروش
سه راه برای پول درآوردن وجود داره:
1. پدرت برات پول در بیاره

2. پدر مردم رو برای پول دربیاری

3. پدرت دربیاد تا پول دربیاری

 


 

وقتی ملا معتاد بود!
نیروی انتظامی می‌ریزه خونه ملا، اون هم با منقل می‌پره تو استخر. میگه از اینجا به بعدش دیگه به شما ربطی نداره به نیروی دریایی مربوط میشه

----------------------------------------------    

تست کنکور هنر:
اولین هنری که پس از دیدن چهره آرایش کرده دختران امروزی به ذهن شما متبادر میشود چیست؟

 

الف: مینیاتور
ب: صافکاری، بتونه کاری و نقاشی اتومبیل
ج: آسفالت کوچه بغلی
د: من به ناموس مردم نگاه نمیکنم

 -------------------------------------------------

از ملا(نصرالدین) میپرسن: تو فامیلتون دانشگاه برو کسی هست؟
میگه: آره بابا، دو تا از داداشام دانشگاهین، یکیشون چمن محوطه دانشگاهو میزنه اون یکی هم تو بوفه دانشگاه با اونا سوپ درست میکنه.ا!

 


 

معادله زندگی
انسان = خواب + خوراک + کار + تفریح

الاغ = خواب + خوراک

پس: انسان =الاغ + کار+ تفریح

و بنابر این: انسان - تفریح =الاغ + کار

به عبارت دیگر:
انسانی‌ که تفریح نداره = الاغی که فقط کار می‌کنه


 

استاد و شاگرد
استاد: وقتی بزرگ شوی چه میکنی؟
شاگرد: عروسی

استاد: نخیر منظورم اینست که چی میشوی؟
شاگرد: داماد

استاد: او ه ه ،منظورم اینست وقتی بزرگ شوی چی حاصل میکنی؟
شاگرد: زن

استاد: احمق ، وقتی بزرگ شوی برای پدر و مادرت چه میکنی؟
شاگرد: عروس میگیرم

استاد: لعنتی، پدر و مادرت در آینده از تو چی میخواهد؟
شاگرد: نوه استاد!

 ---------------------------------------------------------- 

شکسته نفسی
یارو داشته دعا می کرده، میگفته: خدایا مرا نیامرز… میگن: بابا این چه جور دعا کردنه!؟ میگه: آخه دارم شکسته نفسی می کنم.

 ------------------------------------------------------------------------------------

تفاوت پیر دختر و پیر پسر
آیا می دانید که تفاوت پیر دختر با پیر پسر چیه؟
اولی موفق نشده ازدواج کنه ولی
دومی موفق شده ازدواج نکنه.


 

اداره پست
یارو با جعبه خیلی بزرک میره اداره پُست، جعبه رو میذاره رو ترازو….

کارمنده میگه: می خوای پُستش کنُی؟؟؟ یارو میگه: نــه اومدم وزنش کنم ببینم اگر اضافه وزن داره شبها بهش شام ندم!


 

قدیما برق ها رو روشن میذاشتیم میرفتیم مسافرت، دزده فکر کنه یکی خونه هست، الان هرجوری حساب میکنیم برق ها رو خاموش کنیم و دزد بزنه به صرفه تره!

 


 

یه انگلیسی، یه فرانسوی و یه ایرانی داشتن به زندگی آدم و حوا توی بهشت نیگا میکردن.

انگلیسیه میگه: چه سکوتی، چه احترامی!! من مطمئنم که اینا انگلیسیند!

فرانسویه میگه: اینا هم لختن، هم زیبا و هم در حال عشقبازی!! حتماً فرانسویند!

ایرانیه میگه: نه لباسی، نه خونه ای! فقط یک سیب برای خوردن! تازه، فکر میکنن توی بهشتن!!! صد در صد ایرانین!!

----------------------------------------------------------------------------------------

یارو میره هارد درایو بخره، میگه: هارد 320 مگ میخوام. فروشنده واسش هارد 160 مگ میاره. یارو میگه: من که گفتم هارد 320 میخوام. فروشنده میگه: ناراحت نباش، این جنسش خیلی خوبه جا باز میکنه.

 


 

یه یارو که دکترای ریاضی داشته بعد از اینکه نمی تونه هیچ کجا کاری پیدا کنه، مییبینه که شهرداری داره رفتگر بی سواد استخدام می کنه.
اونم میره و بالاخره بعنوان رفتگر استخدام میشه.
بعد از یکی دو ماه شهرداری میگه همه رفتگرها باید برن کلاسهای نهضت. خب این یارو هم میره.
یه روز معلمه توی کلاس، یارو رو میبره پای تخته یه شکلی روی تخته میکشه و میگه مساحت اونو حساب کنه.
یارو تو فکر بوده که انتگرال بگیره و یا از یه راه دیگه حل کنه که میبینه همه داد میزنن: انتگرال بگیر

 


 

ملا آلزایمر داشته، ازش می پرسن چه حسی داری؟

میگه: خیلی خوبه، از وقتی مریض شدم هر روز با آدمای جدیدی آشنا می شم.


 

قبض آب ملا میاد، میبینه خیلی زیاده. به بچه هاش میگه: حالا فردا که رفتم پرینت آب رو گرفتم معلوم میشه کیه که هی میره دستشویی.

 


 

یارو توی هواپیما میره داخل کابین خلبان با تهدید میگه برو فرانکفورت

خلبان یه نگاهی بهش میکنه میگه پس اسلحه ات کو !؟

یارو میگه برو دیگه حتما باید زور بالا سرتون باشه !!؟


 

زندگی چیست !؟

فاصله ی بین مای بیبی تا ایزی لایف !

 


 

زنها مثل کامپیوتر هستند یک بار خودش را میگیری و یک عمر لوازم جانبی آنرا !

 


ﻏﻀﻨﻔﺮ ﺯﻧﮓ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺻﺪ ﻭ ﺑﻴﺴﺖ ﻭ ﭘﻨﺞ

ﻣﻴﮕﻪ ﻳﻪ ﭘﻠﻴﺲ ﺻﺪ ﻭ ﺩﻩ ﺑﻔﺮﺳﺘﻴﻦ

ﺑﻘﻴﺸﻮ ﻫﻢ ﺁﺩﺍﻣﺲ ﺑﺪﻳﺪ!

 


 

حاصل ازدواج جمیله و ادیسون میدونی چی میشه !؟

(رقص نور) !

----------------------------------------------------------------------------------------

 

خرگوش می ره تو جنگل روباه رو می بینه داره تریاک می کشه می گه اقا روباه این چه کاریه پاشو بدوییم شاد باشیم می رن تا می رسن به گرگه می بینن داره حشیش می کشه خرگوش می گه اقا گرگه این چه کاریه پاشو شاد باشیم بدوییم گرگم پا می شه می رن ۳تایی می رسن به شیره می بینن داره تزریق می کنه خرگوش می گه اقا شیره این چه کاریه پاشو بدوییم ورزش کنیم شاد باشیم شیره می پره می خورتش گرک و روباه می گن چرا خوردیش این که حرف بدی نزد؟ شیره می گه نه بابا این پدر سوخته هرروز اکس می زنه می یاد مارو می دوونه!!!

 

 


 

زن: اگه امشب نیایی بریم خونه مامانم دیگه منو نمی‌بینی!
مرد: برای چی؟
زن: واسه اینکه چشماتو در می‌آرم !

 


 

غضنفر میخواسته تو اطلاعات استخدام شه بهش میگن برای شروع یه کُد سه رقمی بهت میگیم بعدش تحت سخت ترین شکنجه ها نباید اون ععدد رو اعتراف کنی ! میگه قبوله

خلاصه بهش میگن و بعد میفرستنش توی یه اتاق و یکی یکی ناخوناشو میکشن و چوب تو … میکنن و اتوی داغ میذارن رو تنش و اینا
لو نمیده عدده رو

یه چند روز دیگه هم شکنجه ش میکنن به انواع روشها , بازم نمیگه !
خلاصه میفرستنش تو یکی ازین اتاقا که آینه و دوربین داره نگاش میکنن ببینن چیکار میکنه با خودش
میبینن هی داره با مشت میکوبه تو سر خودش و میگه : اَهَ ه ه !!… چند بود این عدده؟؟

 


غضنفر داشته یکی رو بدجور میزده و هی داد میزده کمک کمک!
بهش میگن بابا تو که داری اینو می زنی، تو چرا کمک می‌خوای؟
میگه آخه این گفته اگه بلند شم لهت می کنم

 


 

به غضنفر میگن تو که روزه نمی گیری، چرا سحری می خوری؟

می گه نماز که نمیخونم،… روزه که نمیگیرم… سحری هم نخورم؟ بابا مگه من کافرم؟

Share
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز , ,
برچسب‌ها: جوک ,
تاریخ : 14 / 7 / 1390
نویسنده : سروش

دولت برای کاهش قیمت تخم مرغ به خروس های ولگرد وام ازدواج میدهد

Share
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز , ,
برچسب‌ها: وام ازدواج به خروس های ولگرد ,
تاریخ : 14 / 7 / 1390
نویسنده : سروش

در یک جزیره زیبا و آرام یک درخت نارگیل بسیار، بسیار بلند هست

 وچهار حیوان مختلف، شامل  

 و یک زرافه

یک  سنجاب

یک میمون

یک شیر

 

 

 

 

مسابقه میگذارند که کدام یک میتواند زودتر خود را به آن درخت رسانده و یک موز بچیند

نظر شما چیست؟

در ظرف سی ثانیه جواب دهید

به نظر شما کدام یک از حیوانات زودتر به موز دسترسی پیدا میکند

جواب

 

تست هوش ـ  جواب ها

  : اگر جواب شما
سرعت انتقال خوبی ندارید ، شیر میباشد
چندان دانا نیستید ، میمون
خیلی بی هوشید ، زرافه
اصلا امیدی به شما نیست ، سنجاب

لابد میپرسید چرا؟

به این علت که درخت نارگیل اصلا موز ندارد!

 

Share
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
موضوعات مرتبط: طنز , روانشناسی , ,
برچسب‌ها: تست هوش ,
تاریخ : 14 / 7 / 1390
نویسنده : سروش

 
     

 

در منزل حافظ
رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود غم مخور
تا مگر بینم رخ   جانانه ی خود  غم    مخور
بشنوی پاسخ ز حافظ  گر  که بگذاری   پیام
زان زمان کو باز گردم خانه ی خود غم مخور

در منزل سعدی
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک را گر فرصتی دادی به دستم

در منزل فردوسی
نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب

در منزل خیام
این چرخ فلک عمر مرا داد به باد
ممنون توام که کرده ای از من یاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد

در منزل مولانا
بهر سماع از خانه ام رفتم برون.. رقصان شوم!
شوری برانگیزم به پا.. خندان شوم شادان شوم !
برگو به من پیغام خود.. هم نمره و هم نام خود
فردا تو را پاسخ دهم.. جان تو را قربان شوم!

در منزل بابا طاهر
تلیفون کرده ای جانم فدایت!
الهی مو به قوربون صدایت!
چو از صحرا بیایم نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت !

در منزل منوچهری
از شرم به رنگ باده باشد رویم
در خانه نباشم که سلامی گویم
بگذاری اگر پیغام پاسخ دهمت
زان پیش که همچو برف گردد رویم!

معاصرین

 

در منزل نیما
چون صداهایی که می آید
شباهنگام از جنگل
از شغالی دور
گر شنیدی بوق
بر زبان آر آن سخن هایی که خواهی بشنوم
در فضایی عاری از تزویر
ندایت چون انعکاس صبح آزا کوه
پاسخی گیرد ز من از دره های یوش

در منزل شاملو
بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت
سنگواره ای از دستان آدمیت
آتشی و چرخی که آفرید
تا کلید واژه ای از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
که با همان جوابی گویم
تانگاه که توانستن سرودی است

در منزل سایه
ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان
دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان
گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد
به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان


در منزل فروغ
نیستم... نیستم... اما می آیم... می آیم... می آیم
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم.. می آیم .. می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند
سلامی دوباره خواهم داد
Share
|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8
موضوعات مرتبط: ادبیات , طنز , ,
برچسب‌ها: پیامگیر تلفن/شعر/طنز ,
تاریخ : 14 / 7 / 1390
نویسنده : سروش
- هرگاه حرف ب ساکن قبل از ر بیاید جای آنها عوض می شود:
 

مثال:  کبریت  <-- کربیت             تبریز <-- تربیز

 

٢- حرف گ در اول کلمه ق و در سایر موقعیتها ج ادا میشود:

 مثال:   گازوئیل <-- قازوئیل               تگرگ <--  تجرج                کامپیوتر <-- قامپیوتیر

 

٣ - گاه حرف ه در آخر کلمه به ی، و در برخی انواع گویش به صدای  او تبدیل میشود:

 مثال:

گوجه فرنگی <-- قوجی فرنجی   (یا همان گیرمیزی بادمجان)

ماهی تابه <-- مایتابا

 

٤ - صدای ق به صدای گ و حرف گ در اول کلمه با صدای ق ادا می شود. در برخی موارد ق حذف میشود:

 مثال:

قند <-- گند

گلابی <-- قلابی

آقای رئیس <-- آی رئیس

 

٥ - گاه حرف ی بعد از حرف با صدای کسره با صدای و تلفظ میشود:

 مدیر<-- مدور

 

٦ - بعد از حروفی که در کلمه با صدای کسره ادا میشوند یک ی اضافه میشود:

مثال:

 مثال <-- میثال

ابتدا <--  ایبتیدا

چراغ <-- چیراگ

 

٧ - حرف ک هیچگاه با صدای ک ادا نشده و بسته به موقعیت حرف در کلمه، موقعیت کلمه در جمله، نوع وضع عصبی گوینده، محل تولد گوینده، وضع آب و هوا و ... با صداهای ش، خ، چ، ق ادا شده و گاه اصلا ادا نمی شود:

 مثال:  من به تک تک سوالات شما پاسخ خواهم داد <-- من بی تشتچ سوالات شما پاسخ خواهم داد.

مرتیکه کثافت درست رانندگی کن <-- مرتیچه چثافت درست رانندجی قن

سلام آقای دکتر <-- سلام آی دتر

زبان بیسیک <-- زبان بیسیخ

چکار می کنی؟ <-- چخار موقونو ؟

 

٨ - معمولا افعال در حالت اول شخص به صورت دوم شخص بیان میشوند.

مثال:   من با شما نبودم <-- من به شما نبودی !

 

٩ - ضمیر ملکی متصل دوم شخص به صورت سوم شخص بیان میشود:

 مثال:    حالت خوبه ؟  <-- حالش خوبی ؟

 

Share
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
موضوعات مرتبط: طنز , ,
برچسب‌ها: راهنمای تلفظ ترکی /طنز ,
تاریخ : 14 / 7 / 1390
نویسنده : سروش

شهرام شکیبا نوشت:

.... چند نامه احتمالی درسفرهای استانی در فرم‌های فرضی بخوانید:
 
بسمه تعالی
عرض سلام: با سلام خدمت رئیس‌جمهور محبوب و مردمی
عرض ارادت: جناب آقای دکتر محمود احمدی‌نژاد، کورش زمان و امید دل ما
عریضه: این جانب کرمعلی کرامت کارگر کارخانه کاغذسازی هستم که کلی حقوق طلب دارم و چهار ماه است حقوق نگرفته‌ام. بچه‌ها کفش ندارند بروند مدرسه. در خانه هم گوشت و مرغ و برنج و صابون نداریم. کسی به داد ما نمی‌رسد. کمک!
بعدالعریضه: پیشاپیش از بذل مرحمت شما ممنونیم. به آقای مشایی هم سلام برسانید.
پاراف اول: این چه وضعی است. زودتر به ایشان مایحتاج داده شود، به من گزارش.
پاراف دوم: چشم.
گزارش عملکرد: برای خانواده مذکور یک جفت کفش در راستای تعلیم و تعلم و چهار قالب صابون در راستای بهداشت و نیم‌گونی سیب‌زمینی در راستای عدالت و لزوم تغذیه ارسال شد.

بسمه‌تعالی
عرض سلام: باسلام به تنها رئیس‌جمهور خوب جهان
عرض ارادت: خدمت آقای دکتر احمدی‌نژاد محبوب که در همه جهان شناخته‌شده است و شایسته مدیریت همه دنیا.
عریضه: بنده غلامعلی غلامی با پنج سر عائله بی‌کارم. لطفاً من را سرکار بگذارید.
بعدالعریضه: دوست دارم می‌دونی که این کار دله
گناه من نیست تقصیر دله (2 بار)
پاراف اول: ایشان هرچه سریع‌تر سرکار گذاشته شود.
پاراف دوم: باشه.
گزارش عملکرد: نامبرده به سرعت سرکار گذاشته شد. ایشان الان در اداره پست مشغول خدمت است. زبانش را درآورده جماعت پاکت و تمبر را با زبان وی خیس کرده می‌چسبانند. نفری 100 تومان هم «زبانمزد» می‌دهند و الزاماً خسته نباشید هم می‌گویند.

بسمه‌تعالی
عرض سلام: سلام آقای رئیس‌جمهور خیلی خیلی مهربان
عرض ارادت: آقای احمدی‌نژاد من شما رو از بابام بیشتر دوست دارم، چیکار کنم؟
عریضه: من یه دستگاه اختراع کردم که هم اورانیوم غنی می‌کند، هم دمپختک و ترشی می‌پزه هم سوزن نخ می‌کنه هم نمیذاره بابام مامانم رو کتک بزنه، هم از راکی 4 بوکسش قوی‌تره هم مشقامو می‌نویسه. چیکارش کنم؟
بعدالعریضه: راستی من اسمم پویا آریاییه، 8 سالمم هست.
پاراف اول: از این نابغه ایرانی حمایت شود، شدیداً.
پاراف دوم: اوکی!
گزارش عملکرد: متأسفانه بار دیگر دست استکبار جهانی از آستین خارج درآمد و نامبرده به خارج از کشور «مهاجرت نخبگان» نمود. حیف شد! چه بد شد!

Share
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز , ,
برچسب‌ها: سلام آقای رئیس‌جمهور/طنز ,
تاریخ : 11 / 7 / 1390
نویسنده : سروش

خدمتکاری به خانم خانه ای که در آنجا کار می کرد،تقاضای افزایش حقوق داد. خانم خانه که

خیلی از این موضوع ناراحت بود، تصمیم گرفت با خدمتکار صحبت کند.

خانم خانه پرسید:
«ماریا، چرا می خوای حقوقت افزایش پیدا کنه؟»
ماریا جواب داد:
«خوب، می دونید خانم، سه دلیل برای اینکه حقوق من باید افزایش پیدا کنه وجود داره!!!»
«اولین دلیل اینه که من بهتر از شما اتو می کنم!»
خانم خانه پرسید:
« کی گفته که تو بهتر از من اتو می کنی؟»
ماریا جواب داد:
«همسرتون این طور می گه!»
خانم خانه گفت:
«اوه!!!»
ماریا ادامه داد:
«دلیل دوم اینه که من بهتر از شما آشپزی می کنم!!!»
خانم خانه با اندکی ناراحتی گفت:
«مزخرفه! کی گفته آشپزی تو بهتر از منه؟؟؟»
ماریا گفت:
«همسرتون این طور می گه!!!»
خانم خانه گفت:
«اوه!!!»

ماریا ادامه داد:
«دلیل سوم اینه که من برای آمیز..بهتر از شما هستم!!!»
خانم خانه با عصبانیت زیاد فریاد کشید:
«آهان!!! این رو هم حتماً همسرم گفته، آره؟؟؟»
ماریا پاسخ داد:
.
.
.
.
«نه خانم! راننده ی شخصی تون این طوری می گه!!!»
خانم خانه پاسخ داد:
«آهان، باشه، باشه. راستی چقدر دوست داری به حقوقت افزوده بشه؟؟؟»


 
Share
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
موضوعات مرتبط: رنگارنگ , طنز , ,
برچسب‌ها: حکایت خدمتکار و افزایش حقوق ,
تاریخ : 10 / 7 / 1390
نویسنده : سروش


روزی شیخ از بازار گذر کردی. گوسفند مذبوحی را دید در قصابی آویزان و مردمان هیچ یک توان و یارای خرید نداشتندی. شیخ فرمود : عمر این گوسفند بعد از مرگ درازتر است از عمرش قبل مرگ.
و مریدان مدهوش گشتند و نعره ها زدند.

**********

آورده اند که : هدفمندی یارانه ها تاثیر چندانی بر قیمت مسکن ندارد. شیخ را گفتند این تاثیر “نه چندان زیاد” چقدر است؟ شیخ فرمود پنجاه شصت میلیون ناقابل !
و مریدان گریستند و یقه را پاره کردند.

**********

روزی شیخ در اینترنت به صفحات فیلتر شده می نگریست و می فرمود : در اینجا چیزی می بینم که شما نمی بینید.
گفتند چه چیز می بینی یا شیخ؟
فرمود : آزادی مطلق !
و مریدان گریستند.

**********
شیخ را گفتند نیاز به مسکن کم شده.
شیخ بگفت : و نیاز به قبر زیاد !
و مریدان گریستندی.

**********
روزی شیخ را گفتند چرا هواشناسی دمای هوا را کم اعلام همی کردندی ؟
گفت : از برای اینکه مردمان خنک تر گردند.
و مریدان نعره زدند و از هوش رفتند.

**********
گفتند قیمت زرد آلو آذربایجان ۵۵۰۰ است.
گفت خب نخرید.
مریدان سر به دیوار کوفتندی.

**********
روزی پرسیدند فزودن قیمت گاز از برای چیست ؟
فرمود از برای رونق نساجی و هاکوپیان.
و مریدان همی گریستند.

**********
شیخ روزی با مریدان از بازار میوه فروشان گذر کرد و گیلاسی دید که کرمی در آن لولیده و به ولع تمام گیلاس همی خورد.
شیخ گریست و فرمود : خوشا به آن کرم و توانگریش . عمری زیستم و نتوانستم چارکی گیلاس بخرم.
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
آسمان و زمین بر ما شده بخیل
و مریدان رم کردند و سر به بیابان گذاشتند.

***********
روزی از شیخ پرسیدند اگر زنان همه چادری و تمام حجاب شوند دیگر چه چیز مردان را فاسد کند ؟
گفت : دماغ زنان !
و مریدان فغان کردند و نعره ها زدند.

**********
در ظهر تابستانی شیخ فرمود : هوا بس ناجوانمردانه گرم است.
و مریدان گریستند.
شیخ گفت : زقنبوت ! هرچه که من می گویم که نباید بگریستید !
و مریدان غش غش خندیدند !

 

 

Share
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
موضوعات مرتبط: طنز , ,
برچسب‌ها: احوالات شیخ ما ,
آخرین مطالب

/
هر چیز که دیدم همه بگذاشتنی بود جزیادتوای دوست که ان داشتنی بود. با سلام: قول بده که هرگز با من موافق نباشی، حداقلش این که کاملا یا فی البداهه موافق نباشی. قول بده که همیشه دنبال موضوعی برای مخالفت در این وب خواهی گشت، دنبال استثناهایی برای چیزهایی که من گذاشته ام و مطالبی که به نظرت بی ربط و غلط می رسد. این طوری به من فرصت می دهی که ازت یاد بگیرم. من اگر پاسخی ندادم این طور تعبیر کن که موافق نظرت بودم.این وب مجالی است جهت روشنگری و پالایش. امیدوارم بزودی مرا کلیک کنی