یه روزی آقای کلاغ ، به قول بعضیا زاغ
رو دوچرخه پا میزد ، رد شدش از دم باغ
پای یک درخت رسید ، صدای خوبی شنید
نگاهی کرد به بالا ، صاحب صدا رو دید
یه قناری بود قشنگ ، بال و پر ، پر آب و رنگ
وقتی جیک جیکو میکرد ، آب میکردش دل سنگ
قلب زاغ تکونی خورد ، قناری عقلشو برد
توی فکر قناری ، تا دو روز غذا نخورد
روز سوم کلاغه ،رفتش پیش قناری
گفتش عزیزم سلام ، اومدم خواستگاری!
نگاهی کرد قناری ، بالا و پایین، راست و چپ
پوزخندی زد به کلاغ ، گفتش که عجب! عجب
منقار من قلمی ، منقار تو بیست وجب
واسه جی زنت بشم؟ مغز من نکرده تب
کلاغه دلش شیکست ، ولی دید یه راهی هست
برای سفر به شهر ، بار و بندیلش رو بست
یه مدت از کلاغه ، هیچ کجا خبر نبود
وقتی برگشت به خونه ، از نوکش اثر نبود
داده بود عمل کنن ، منقار درازشو
فکر کرد این بار مرخره ، قناریه نازشو
باز کلاغ دلش شیکست ، نگاه کرد به سر و دست
آره خب، سیاه بودش! اینجوری بوده و هست
دوباره یه فکری کرد ، رنگ مو تهیه کرد
خودشو از سر تا پا ، رفت و کردش زرد زرد
رفتش و گفت: قناری! اومدم خواستگاری
شدم عینهو خودت ، بگو که دوسم داری
اخمای قناریه ، دوباره رفتش تو هم!
کله مو نگاه بکن ، گیسوهام پر پیچ و خم
موهای روی سرت ، وای که هست خیلی کم
فردا روزی تاس میشی! زندگیمون میشه غم
کلاغ رفتش خونه نگاه کرد به آیینه
نکنه خدا جونم ! سرنوشت من اینه؟!
ولی نا امید نشد ، رفت تو فکر کلاگیس
گذاشت اونو رو سرش ، تفی کرد با دو تا لیس
کلاه گیسه چسبیدش ، خیلی محکم و تمیز
روی کله ی کلاغ ، نمیخورد حتی لیز
نگاه که خوب میکنم ، میبینم گردنتو
یه جورایی درازه ، نمیشم من زن تو
کلاغه رفتشو من ، نمیدونم چی جوری
وقتی اومدش ولی ، گردنش بود اینجوری
خجالت نمیکشی؟ واسه گوشتای شیکم!؟
دوست دارم شوهر من ، باشه پیمناست دست کم!
دیگه از فردا کلاغ ، حسابی رفت تو رژیم
میکردش بدنسازی ، بارفیکس و دمبل و سیم
بعدش هم میرفت تو پارک ، میدویید راهای دور
آره این کلاغ ما ،خیلی خیلی بود صبور
واسه ریختن عرق ، میکردش طناب بازی
ولی از روند کار ، نبودش خیلی راضی
پا شدی رفتش به شهر ، دنبال دکتر خوب
دو هفته بستری شد ، که بشه یه تیکه چوب
قرصای جور و واجور ، رژیمای رنگارنگ
تمرینهای ورزشی ، لباسای کیپ تنگ
آخرش اومد رو فرم ، هیکل و وزن کلاغ
با هزار تا آرزو ، اومدش به سمت باغ
وقتی از دور میومد ، شنیدش صدای ساز
تنبک و تنبور و دف ، شادی و رقص و آواز
دل زاغه هری ریخت ! نکنه قناریه؟
شایدم عروسی بازای شکاریه!!
دیدش ای وای قناری ، پوشیده رخت عروس
یعنی دامادش کیه؟ طاووسه یا که خروس؟
هی کی هست لابد تو تیپ ، حرف اولو میزنه!
توی هیکل و صورت ، صد برابر منه
کلاغه رفتشو دید ، شوهر قناری رو
شوکه شد ، نمیدونست، چیز اصل کاری رو!
میدونین مشکل کار ، از همون اول چی بود؟
کلاغه دوچرخه داشت ،صاحب bmw نبود
نتیجه اخلاقی: متاسفانه هیچ نتیجه ای که مبتنی بر اصول اخلاقی باشه ، نمیشه از این داستان استنتاج کرد.
نتیجه غیراخلاقی: هیچوقت افراد ، علت واقعی که چرا شما رو نمیخوان ،بهتون نمیگن...
اصولا این تیپ سوالات که: تو فقط بگو چرا نمیخوای؟ تو فقط بگو مشکل من چیه... هیچوقت جواب درست و حسابی بهش داده نمیشه!
پس خودتونو خفه نکنین
نتیجه قابل درک برای عموم قشر متوسط العقل رو به پایین: BMW از دوچرخه بهتره!
نتیجه از پیش مشخص و معلوم برای قشر شیش جامعه:
دوماد ما باید شازده باشه ... عاشقونه دلو باخته باشه
واسه عروس دل نازک ما ... دو سه ملیونی اندوخته باشه
نتیجه کاربردی برای حل معضل ازدواج: حتی المقدور از کسی خوشتون بیاد که لااقل تو یک زمینه
از شما معیوبتر باشه! تا احتمال ارائه جواب مثبت زیاد شه!
- آقا اجازه! ما یکی رو سراغ داریم همه چیش از ما سره ، تازه جواب بله هم داده!
- خب اتفاقا همین نشون میده که ایشون هرچه قدر هم که از شما سر باشن، مغزشون از شما معیوبتره.
نظرات شما عزیزان: